وقتیکه جز باران اشکت را دعایی نیست
درشهر جز آلودگی ها ردپایی نیست
وقتیکه در حصر از کبوتر جوجه می گیرند
دیگر عقابی را هم آهنگ رهایی نیست
درانجمن شعر مرا نقادها کشتند
چون شعر,جای شبهه وچون وچرایی نیست
اغلب غزل هایم ردیف بی کسی دارند
بردفتر شعرم نگاه آشنایی نیست
تاپای جانم پای عشقت ماندگار هستم
مردعمل را جای بحث وادعایی نیست
#مهدی.زکی زاده